حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

شمارهٔ ۴۳ - در مذمّت گرما

۱

در جهنمکده هند که از تاب هوا

شعله ور چون پر پروانه بود، بال ملخ

۲

دارد افسرده تو را، شعبده چرخ حزین

چه توان کرد کنون، ماهیت افتاده به فخ

۳

بس که گرم است هوا، آید اگر دمسردی

می دهم گوش، زند بیهده چندان که زنخ

۴

هرکسی را شطی از هر بن مویی جاریست

شاید ار سیل عرق، شوید ازین خاک، وسخ

۵

نه همین جان اسیر، از تف ایام گداخت

تن هم از کاهش آلام، نحیف است چو نخ

۶

روشنان فلکِ مجمره گردان بخیل

خنک آن دم، که نویسند برات تو به یخ

تصاویر و صوت

نظرات