هلالی جغتایی

هلالی جغتایی

شمارهٔ ۱۶۱

۱

غمی، کز درد عشقت، بر دل ناشاد می‌آید

اگر با کوه گویم، سنگ در فریاد می‌آید

۲

دلم، روزی که طرح عشق می‌انداخت، دانستم

که: گر سازم بنای صبر بی بنیاد می‌آید

۳

نمی‌دانم چه بی‌رحمی‌ست آن سلطان خوبان را

که هرگه داد خواهم بر سر بیداد می‌آید

۴

رقیبا، گر ترا اندیشه ما نیست معذوری

کجا بی‌درد را از دردمندان یاد می‌آید؟

۵

طفیل بندگان، من هم قبول افتاده‌ام، گویا

که از هر جانب آواز مبارک باد می‌آید

۶

عجب خاک فرحناکست کوی می‌فروشان را!

که هرکس می‌رود غمگین، همان دم شاد می‌آید

۷

چه نسبت با رقیب سنگدل مسکین هلالی را؟

نمی‌آید ز خسرو آنچه از فرهاد می‌آید

تصاویر و صوت

دیوان هلالی جغتائی با شاه درویش و صفات العاشقین او به کوشش سعید نفیسی - هلالی جغتائی - تصویر ۹۳

نظرات