
هلالی جغتایی
شمارهٔ ۳۹۰
۱
ای مسلمانان، گرفتارم بدست کافری
شوخ چشمی، تیز خشمی، ظالمی، غارتگری
۲
با اسیران و غریبان سرکشی هر دم کنی
از رخ گل رنگ او هر سو بهار خرمی
۳
با حریفان دگر معشوق عاشق پروری
وز دهان تنگ او هر گوشه تنگ شکری
۴
چیست دانی، صف بصف، مژگان تیزش هر طرف؟
ناوک اندازان سپاهی، نیزه داران لشکری
۵
در بر سیمین، دلی داری، بسختی همچو سنگ
وه! که دارد این چنین سنگین دلی، سیمین بری؟
۶
بندگانش تاجدارانند و گرد کوی او
هر قدم تاج سری، افتاده بر خاک دری
۷
تاب ظلم او ندارم، الله الله! چون کنم؟
من گدای بی کسی، او پادشاه کشوری
۸
ای که می گویی: هلالی، سر نخواهی باختن
باش تا فردا میان خاک و خون بینی سری
تصاویر و صوت

نظرات