
حیدر شیرازی
شمارهٔ ۵۴ - و له ایضا
۱
چنان که قطرهٔ شبنم ز ارغوان بچکد
عرق ز عارض آن ماه مهربان بچکد
۲
ز شرم آتش و آب رخش به طرف چمن
گل آب گردد و بر روی گلستان بچکد
۳
اگر ز دیدهٔ من یک زمان نهان گردد
هزار قطرهٔ خونم ز دیدگان بچکد
۴
ز دست دیده و دل روز و شب به فریادم
ز بس که خون دل از دیدهام روان بچکد
۵
گهر چو رستهٔ دندان او کجا باشد؟
که قطرهای است از ابر درفشان بچکد
۶
چو ترک عربده جویش سنان غمزه کشد
عجب نباشد اگر خونش از سنان بچکد
۷
اگر به نرگس مستش نظر کنم از شرم
هزار قطره گلابش ز ارغوان بچکد
۸
به یاد آتش و آب لب شکرریزش
«هزار بیت بگویم که آب از آن بچکد»
۹
چو وصف گوهر دندان او کند حیدر
هزار لؤلؤ شهوارش از زبان بچکد
نظرات