
همام تبریزی
شمارهٔ ۱۳۴
۱
نرسیدهست به گوش تو مگر فریادم
ورنه هرگز ندهد دل که نیاری یادم
۲
در همه شهر چو روی تو ندیدم رویی
که بر او فتنه شوی تا بستاند دادم
۳
طاقت آمدنم نیست مگر خاک شوم
تا از اینجا به سر کوی تو آرد بادم
۴
تا رگی در تن من زنده بود میورزم
هوس بندگیت وز دو جهان آزادم
۵
اشک رازم همه چون باد فرو میخواند
ور نه من راز تو را پیش کسی نگشادم
۶
هر کسی را بود از دوست تمنای وصال
من بیچاره به امید خیالی شادم
۷
دوش میگفت خیال تو که بیچاره همام
خوش نیاسود دمی تا قدمی ننهادم
نظرات
کاربر سیستمی