
همام تبریزی
شمارهٔ ۱۳۷
۱
این منم در صحبت جانان که جان میپرورم
گر به خوابش دیدمی هرگز نگشتی باورم
۲
دیده میمالم که نقش دوست است این یا خیال
صورتش تا بیش میبینم در او حیرانترم
۳
سالها خون خوردهام در انتظار وعدهای
تا از آب زندگانی شد لبالب ساغرم
۴
با چنین رو و لبی گو شمع و شیرینی مباش
با نسیم زلف او فارغ ز مشک و عنبرم
۵
غیرتم آید که گیرد در کنارش چون منی
ور نه امشب تا به وقت صبح بودی در برم
۶
حیف باشد بعد از این کردن نظر بر رویها
دیدۀ خود را بدوزم تا به جایی ننگرم
۷
در بهشتم گر خطاب آید که مقصودی بخواه
غیر او اندیشهای دیگر نباشد در سرم
۸
ناله و بیداری شبهای ما ضایع نشد
ناگهان دولت به پای خود درآمد از درم
۹
چون شبی در خدمت یاران به روز آوردهام
من نه آن شخصم که بودم خود همامی دیگرم
نظرات
کاربر سیستمی