
همام تبریزی
شمارهٔ ۱۷۱
۱
حدیث زلف و خال و چشم و ابرو
نگوید جز زبان عشق نیکو
۲
به آب دیده غسلی ده نظر را
مگر بندند آب وصل در جو
۳
که چشمی کاو هوا آلوده باشد
نباشد محرم آن چشم و ابرو
۴
جمال دوست را آیینه آمد
رخ زیبای وی صاحبنظر کو
۵
کسی کز وصل او بویی ندارد
کجا یاد آورد فردوس و مینو
۶
وصالش را به جان بازی توان یافت
نیابد کس به بازی و به بازو
۷
زهی ماهی که ترک اخترانش
بود در بندگی کمتر ز هندو
۸
به هر مویی گرم باشد زبانی
نشاید کرد وصفش یک سر مو
۹
چو عاجز گشتی از اوصاف حسنش
همام از حسن خلقش باز میگو
نظرات
کاربر سیستمی