
همام تبریزی
شمارهٔ ۹۷
۱
سالها باید که چون تو ماهی از دوران برآید
یا چو بالای تو سروی خوش زسروستان برآید
۲
در میان کفر زلفت نور ایمان مینماید
پیش زلف کافر تو مؤمن از ایمان برآید
۳
چون تماشا را در آیی ای نگارستان به بستان
نعرههای عشق بازان از گل خندان برآید
۴
چشم مستت گر نماید التفاتی سوی یاران
بر تو دشواری نباشد کار ما آسان برآید
۵
چشمهٔ خورشید روزی لایق رویت نیفتد
تا قیامت گرچه گرد گنبد دوران برآید
۶
پیش آن لب مانده حیران میدهم جان حیف باشد
گر بر آب زندگانی تشنهای از جان برآید
۷
کی همام خسته دل را جان بیاساید زمانی
گر نه بوی مشکبوی از منزل جانان برآید
نظرات
۲۴۶
کاربر سیستمی