
حسین خوارزمی
شمارهٔ ۱۱۰
۱
زهی بوعده وصل تو جان ما مسرور
بیا که چشم بد از تو همیشه بادا دور
۲
چگونه دیده بدوزم ز منظرت که ندید
نظر نظیر تو در کائنات یک منظور
۳
کسی که طلعت حسن عذار عذرا دید
بود هر آینه وامق به پیش او معذور
۴
بدور باده چشانی چشم مخمورت
چگونه مستی ارباب دل بود مستور
۵
از آن خم آر شرابی برای دفع خمار
روا بود چو تو ساقی و ما چنین مخمور
۶
مثال کعبه و مانند بیت معمور است
خرابه دل ما چون بعشق شد معمور
۷
چگونه کنه جمال ترا کند ادراک
اگر دو دیده ز دیدار تو نیابد نور
۸
چو مردن از پی تو بخت پایدار آمد
ز پای دار نترسد حسینی منصور
نظرات