
حسین خوارزمی
شمارهٔ ۱۲۱
۱
اگر تو محرم عشقی مگوی اسرارش
چو جان خویش ز خلق جهان نگهدارش
۲
ز سر عشق خبر دار نیست هر عاشق
حدیث عشق ز منصور پرس و از دارش
۳
چو لاله تا ز غمش داغ بر جگر دارم
فراغتی ست مرا از بهشت و گلزارش
۴
که جستجوی نمود و بکام دل نرسید
بجو سعادت آن تا شوی طلبکارش
۵
تو پر و بال چو پروانه پیش شمع بسوز
که شد پدید جهان از فروغ انوارش
۶
ز وصل یار گرامی اثر نمی یابد
دلی که آتش سودا نسوخت آثارش
۷
ز من برید دل خسته و بعشق آویخت
ز دست عشق ندانم که چون شود کارش
۸
حسین میل نکردی بروضه رضوان
اگر بروضه نبودی امید دلدارش
نظرات