حسین خوارزمی

حسین خوارزمی

شمارهٔ ۱۲۷

۱

شوریده کرد حالم لعل شکر نثارش

آشفته ساخت کارم زلفین بیقرارش

۲

ما را ز عشق رویش آن آتشی ست در دل

کآفاق را بیکدم سوزد یکی شرارش

۳

از یار اگر چه دوریم شادیم از آنکه باری

بر سینه داغ حسرت داریم یادگارش

۴

از روی اهل همت بالله که شرم دارم

هنگام وصل جانان گر جان کنم نثارش

۵

با من چگونه ورزد یاری و مهربانی

یاری که نیست هرگز در ملک حسن یارش

۶

آن سرو لاله عارض از دیده رفت و دارم

چون لاله داغ بر دل دور از گل عذارش

۷

من دسته گل خود دادم ز دست لیکن

در پای جان من ماند آسیب زخم خارش

۸

گلزار کامرانی بی گل چو نیست خرم

جان را چه حاصل ای دل از باغ نوبهارش

۹

چشم حسین دارد شکل خیال قدش

جوئی ست پر ز آب و سرویست در کنارش

تصاویر و صوت

نظرات