
حسین خوارزمی
شمارهٔ ۷۴
۱
گر پریچهره مه پیکر من باز آید
روشنائی ببصر جان ببدن باز آید
۲
پرتو نور تجلی رسد از جانب طور
نفس رحمت رحمان ز یمن باز آید
۳
از سر طره آن ترک خطائی بمشام
نکهت نافه آهوی ختن باز آید
۴
همه کار من دلسوخته چون زر گردد
اگر آن سنگدل و سیم ذقن باز آید
۵
مردم دیده من درج پر از در دارد
همچو غواص که از بحر بدن باز آید
۶
خوش بود گر ز جفای کاری و بیدادگری
آن بت عشوه ده عهدشکن باز آید
۷
طوطی طبع من از چه دهن نطق ببست
بگشاید اگر آن پسته دهن باز آید
۸
دارم امید که بر رغم حسودان ز سفر
مونس جان حسین ابن حسن باز آید
نظرات