
اقبال لاهوری
بخش ۱۸۶ - قطرهٔ آب
۱
مرا معنی تازه ئی مدعاست
اگر گفته را باز گویم رواست
۲
«یکی قطره باران ز ابری چکید
خجل شد چو پهنای دریا بدید
۳
که جائی که دریاست من کیستم؟
گر او هست حقا که من نیستم»
۴
ولیکن ز دریا برآمد خروش
ز شرم تنک مایگی رو مپوش
۵
تماشای شام و سحر دیده ئی
چمن دیده ئی دشت و در دیده ئی
۶
به برگ گیاهی به دوش سحاب
درخشیدی از پرتو آفتاب
۷
گهی همدم تشنه کامان راغ
گهی محرم سینه چاکان باغ
۸
گهی خفته در تاک و طاقت گداز
گهی خفته در خاک بی سوز و ساز
۹
ز موج سبک سیر من زاده ئی
ز من زاده ئی در من افتاده ئی
۱۰
بیاسای در خلوت سینه ام
چو جوهر درخش اندر آئینه ام
۱۱
گهر شو در آغوش قلزم بزی
فروزان تر از ماه و انجم بزی
تصاویر و صوت

نظرات