اقبال لاهوری

اقبال لاهوری

بخش ۱۹۴ - اگر خواهی حیات اندر خطر زی

۱

غزالی با غزالی درد دل گفت

ازین پس در حرم گیرم کنامی

۲

بصحرا صید بندان در کمین اند

بکام آهو ان صبحی نه شامی

امان از فتنهٔ صیاد خواهم

دلی ز اندیشه ها آزاد خواهم

۴

رفیقش گفت ای یار خردمند

اگر خواهی حیات اندر خطر زی

۵

دمادم خویشتن را بر فسان زن

ز تیغ پاک گوهر تیز تر زی

خطر تاب و توان را امتحان است

عیار ممکنات جسم و جان است

تصاویر و صوت

نظرات