
اقبال لاهوری
بخش ۲۲۴ - صورت نپرستم من بتخانه شکستم من
۱
صورت نپرستم من بتخانه شکستم من
آن سیل سبک سیرم هر بند گسستم من
۲
در بود و نبود من اندیشه گمانها داشت
از عشق هویدا شد این نکته که هستم من
۳
در دیر نیاز من در کعبه نماز من
زنار بدوشم من تسبیح بدستم من
۴
سرمایه درد تو غارت نتوان کردن
اشکی که ز دل خیزد در دیده شکستم من
۵
فرزانه به گفتارم دیوانه به کردارم
از باده شوق تو هشیارم و مستم من
نظرات
حافظ سادات نوری
امید راهی