اقبال لاهوری

اقبال لاهوری

بخش ۲۴۰ - بی تو از خواب عدم دیده گشودن نتوان

۱

بی تو از خواب عدم دیده گشودن نتوان

بی تو بودن نتوان با تو نبودن نتوان

۲

در جهان است دل ما که جهان در دل ماست

لب فروبند که این عقدهٔ گشودن نتوان

۳

دل یاران ز نواهای پریشانم سوخت

من از آن نغمه تپیدم که سرودن نتوان

۴

ای صبا از تنک افشانی شبنم چه شود

تب و تاب از جگر لاله ربودن نتوان

۵

دل بحق بند و گشادی ز سلاطین مطلب

که جبین بر در این بتکده سودن نتوان

تصاویر و صوت

نظرات

user_image
وصال پارسی (وصال کشاورز)
۱۳۹۵/۰۴/۰۴ - ۱۵:۰۹:۰۵
سلام و عرض ادب.لطفا دوستانی که در ادبیات دستی دارند لطف کنند معنی بیت چهارم را بنویسند.با تشکر
user_image
سیدمحمد
۱۳۹۵/۰۴/۰۴ - ۲۳:۱۰:۲۷
وصال گرامی به نظرم می گوید : ای نسیم ، شبنم لطیف را پراکندن آسان است ، ولی مشکل بتوانی داغ دل لاله را التیام ببخشی .ته کاسه ی لاله تیره رنگ است ، معروف به داغ دل آن ،لاله بوی می نوشین بشنید از دم صبحداغ دل بود به امید دوا بازآمدحافظزنده باشی