اقبال لاهوری

اقبال لاهوری

بخش ۲۵۸ - اگرچه زیب سرش افسر و کلاهی نیست

۱

اگرچه زیب سرش افسر و کلاهی نیست

گدای کوی تو کمتر ز پادشاهی نیست

۲

بخواب رفته جوانان و مرده دل پیران

نصیب سینهٔ کس آه صبحگاهی نیست

۳

به این بهانه بدشت طلب ز پا منشین

که در زمانهٔ ما آشنای راهی نیست

۴

ز وقت خویش چه غافل نشسته ئی دریاب

زمانه ئی که حسابش ز سال و ماهی نیست

۵

درین رباط کهن چشم عافیت داری

ترا به کشمکش زندگی نگاهی نیست

۶

گناه ما چه نویسند کاتبان عمل

نصیب ما ز جهان تو جز نگاهی نیست

۷

بیا که دامن اقبال را بدست آریم

که او ز خرقه فروشان خانقاهی نیست

تصاویر و صوت

نظرات