ایرج میرزا

ایرج میرزا

بخش ۶

۱

حجابِ زن که نادان شد چنینست

زنِ مستورۀ محجوبه اینست

۲

به کُس دادن همانا وقع نگذاشت

که با روگیری اُلفت بیشتر داشت

۳

بلی شرم و حیا در چَشم باشد

چو بستی چَشم باقی پَشم باشد

۴

اگر زن را بیاموزند ناموس

زند بی‌پرده بر بامِ فلک کوس

۵

به مستوری اگر پی بُرده باشد

همان بهتر که خود بی‌پَرده باشد

۶

برون آیند و با مردان بجوشند

به تهذیبِ خصالِ خود بکوشند

۷

چو زن تعلیم دید و دانش آموخت

رواقِ جان به نورِ بینش افروخت

۸

به هیچ افسون ز عصمت بر نگردد

به دریا گر بیفتد تر نگردد

۹

چو خور بر عالمی پرتو فشانَد

ولی خود از تعرّض دور مانَد

۱۰

زن رفته کُلِژ دیده فاکُولتِه

اگر آید به پیشِ تو دِکُولتِه

۱۱

چو در وی عفّت و آزرم بینی

تو هم در وی به چَشم شرم بینی

۱۲

تمنّایِ غلط از وی مُحال است

خیالِ بد در او کردن خیال است

۱۳

برو ای مرد فکرِ زندگی کن

نیی خر، ترکِ این خر بندگی کن

۱۴

برون کن از سرِ نحست خُرافات

بجنب از جا که فِی التاخیرِ آفات

۱۵

گرفتم من که این دنیا بهشتست

بهشتی حور در لفّافه زشتست

۱۶

اگر زن نیست، عشق اندر میان نیست

جهان بی عشق اگر باشد جهان نیست

۱۷

به قربانت مگر سیری؟ پیازی؟

که توی بُقچه و چادر نمازی؟

۱۸

تو مرآتِ جمالِ ذوالجلالی

چرا مانندِ شلغم در جَوالی

۱۹

سر و ته بسته چون در کوچه آیی

تو خانم جان نه، بادمجانِ مایی

۲۰

بدان خوبی در این چادر کریهی

به هر چیزی بجز انسان شبیهی

۲۱

کجا فرمود پیغمبر به قرآن

که باید زن شود غولِ بیابان

۲۲

کدام است آن حدیث و آن خبر کو

که باید زن کند خود را چو لولو

۲۳

تو باید زینت از مردان بپوشی

نه بر مردان کنی زینت فروشی

۲۴

چنین کز پای تا سر در حریری

زنی آتش به جان، آتش نگیری!

۲۵

به پا پوتین و در سر چادرِ فاق

نمایی طاقتِ بی‌طاقتان طاق

۲۶

بیندازی گُل و گُلزار بیرون

ز کیف و دستکش دل‌ها کنی خون

۲۷

شود محشر که خانم رو گرفته

تعالی الله از آن رو کو گرفته!

۲۸

پیمبر آنچه فرمودست آن کُن

نه زینت فاش و نه صورت نهان کن

۲۹

حجابِ دست و صورت خود یقینست

که ضدِّ نصِّ قرآنِ مبینست

۳۰

به عصمت نیست مربوط این طریقه

چه ربطی گوز دارد با شقیقه؟

۳۱

نگر اندر دهات و بینِ ایلات

همه رو باز باشند آن جمیلات

۳۲

چرا بی عصمتی در کارشان نیست؟

رواجِ عشوه در بازارشان نیست؟

۳۳

زنان در شهرها چادر نشینند

ولی چادر نشینان غیرِ اینند

۳۴

در اقطارِ دگر زن یار مردست

در این محنت‌سرا سربارِ مردست

۳۵

به هر جا زن بُوَد هم پیشه با مرد

در این جا مرد باید جان کَنَد فرد

۳۶

تو ای با مشک و گل همسنگ و همرنگ

نمی‌گردد در این چادر دلت تنگ؟

۳۷

نه آخِر غنچه در سیرِ تکامُل

شود از پرده بیرون تا شود گُل؟

۳۸

تو هم دستی بزن این پرده بردار

کمالِ خود به عالم کن نمودار

۳۹

تو هم این پرده از رُخ دور می‌کُن

در و دیوار را پر نور می‌کُن

۴۰

فدای آن سر و آن سینۀ باز

که هم عصمت در او جمعست هم ناز

تصاویر و صوت

دیوان کامل ایرج میرزا - محمد جعفر محجوب - تصویر ۱۴۱

نظرات

user_image
خانم
۱۴۰۰/۰۷/۰۶ - ۱۶:۲۶:۲۷
این شعر کامل نیست  
user_image
سیدمسعود
۱۴۰۰/۰۸/۱۰ - ۰۸:۴۸:۳۴
سلام بر دوستان گرامی : درست ابیات چنین است که: بیت ۵: همان بهتر که خود بی پرده باشد. بیت ۹: چو خور بر عالمی پرتو فشاند. بیت ۱۰: زن رفته کالژ دیده فاکو لته. بیت ۱۷: که توی بقچه و چادر نمازی بیت ۲۸:نه زینت فاش و نه صورت نهان کن بیت ۳۱:نگر اندر دهات و بین ایلات بیت ۳۴: در این محنت سرا سربار مرداست. در نسخه pdf دیوان ایرج میرزا که در اینترنت موجوداست این ها در ظاهر غلط های تایپی می‌باشند ،ولی در نسخه های چاپی تصحیح شده اند. پیروز باشید.
user_image
آرش عطار
۱۴۰۱/۰۶/۲۰ - ۰۵:۲۳:۵۹
چو خور بر عالمی پرتو فشاند. خور یعنی خورشید. چون خورشید بر عالمی پرتو فشاند ولی خود از تعرض دور ماند.
user_image
احمد رحمت‌بر
۱۴۰۱/۱۱/۲۴ - ۰۷:۲۴:۳۴
کالژ، فاکولته: دانشگاه، دانشسرا چادر فاق: احتمالا به معنی چادر درزدار.
user_image
سعمن
۱۴۰۲/۰۵/۲۰ - ۱۳:۳۸:۴۷
پیامی هست از من سوی ایرج ببر ای باد ،جُردن،سوی ایرجپیامی واضح و گویا و روشنببر از جانب دل خسته »سعمن« کجا آسوده جمع آید به یک جا عفاف و عشوه و رندی و تقواسه قفله می کنی شبها چرا پس در خانه ز بیم دزد ناکس چرا در خانه پنهان می کنی زر نریزی روی خاک و پله و دراگر خود در پی دزدی نباشیچرا از بهر حفظش در تلاشینمی گویی مگر باشد دلت پاک نباید دیگرت باشد ز کس باک برو اینک سر هر کوی و برزننشان ده هر چه در صندوق و مخزن 
user_image
سعمن
۱۴۰۲/۰۵/۲۰ - ۱۳:۴۰:۳۲
نداری گر تو با دزدی سر و کار برو از درب خانه قفل بردارکنون دیدی که حرفت نادرست است دلیل و منطقت هم سست سست است حفاظ گوهر زیبایی زنز دست مرد بی ناموس رهزن حجاب است و حجاب است و حجاب است یقینا بهترین راه صواب استاگر همجنسبازی از حجاب است چرا در غرب بی حد و حساب است اگر غربی نداند راه بازی چرا قانون شده همجنسبازیزن غربی اسیر دست مرد استپر از تنهایی و رنج است و درد استزن غربی دگر قدری ندارددر آن ماتمکده صدری نداردمبین آن چهره و موهای رنگین قدش خم گشته زیر کار سنگین 
user_image
سعمن
۱۴۰۲/۰۵/۲۰ - ۱۳:۴۳:۲۱
فرو پاشیده کانون محبت شده بی بند و باری رسم و عادت اگر قبلا اسیر دست شو بودولی کدبانوی خوش رنگ و بو بودکنون گشته اسیر کل مردان زبهر خورد و خوراکش پریشانگر اینجا اندکی خوش رنگ و آب است ز یمن بانوان با حجاب استاگر فورا از این ره بر نگردددگر خر مهره هرگز زر نگرددنخواندی در بیان معنای جلباب و یا خواندی خودت را می زنی خواب بیا ایرج ز پیغمبر حیا کن چنین یاوه مگو شرم از خدا کن مزن خود را به خواب ای مرد عاقل چرا هستی ز کنه کار غافلاگر باشد عفیف و با حیا زنبود پوشیده در هر کوی و برزن
user_image
سعمن
۱۴۰۲/۰۵/۲۰ - ۱۳:۴۴:۲۵
زنان را عفت و عصمت حجاب است نه ناز و عشوه و گفت و جواب استسخن کوتاه کن ای مرد نادان شود ارزان چو گوهر شد فراوان 
user_image
الف رارا
۱۴۰۲/۰۷/۱۲ - ۲۰:۲۸:۴۸
اگر جناب ایرج زنده بود، بعید می دونم جرات گفتن همچین شعری رو داشتین 
user_image
زاهد ظاهرنشین
۱۴۰۲/۰۹/۱۲ - ۱۴:۳۰:۵۸
جواب شعر اقای سعمن.       به عصمت نیست مربوط این طریقه   چه ربطی گوز دارد با شقیقه؟    
user_image
Khishtan Kh
۱۴۰۲/۱۱/۲۴ - ۱۸:۰۲:۰۴
ظاهر به تماشا،عیانساز درون نیست سیاهی رگ را اثر از سرخی خون نیست قدری که تو سمعن،ز چشمت بحسابی ولله کم از کاهلی و جهل و جنون نیست  
user_image
رضا از کرمان
۱۴۰۳/۰۲/۱۰ - ۰۷:۴۲:۵۵
سلام   این بیت نغز و با معنا ،چقدربا احوالات ومطالبه امروز جامعه  همخوانی  داره .
user_image
Khishtan Kh
۱۴۰۳/۰۴/۰۷ - ۰۶:۰۲:۲۷
ای فغان از حجب از حیای داف  جامه ای پوشیده تا بالای ناف  جای دامن کرده پا تنبانکی  تا ببیند سمعن آن پاهای صاف     😅
user_image
فرهاد فرخزاد
۱۴۰۳/۰۴/۱۱ - ۰۵:۰۰:۴۳
در جواب این شخص که نام سعمن بر خود نهاده و سخنانی سخیف و بی مایه را که نه از خود بلکه از طرز تفکر قاصبان جامعه امروز طوطی وار نشخوار نموده اند، چند بیتی به سبک و سیاق ایرج بزرگ سروده ام که پیشاپیش از همه دوستداران شعر و ادب فارسی بابت کاستی ها پوزش می‌طلبم.   تو ای مؤمن چرا ک...س میسرایی    چرا خود را مدام چوس مینمایی    زبان شعر تو از بیخ لنگ است    سراسر منطق و حرفت جفنگ است    اگر در کله ات مغزی نداری    جواب شاه ایرج را ندانی    ببندی گاله ات را بی ملالی    نگوید هم کسی،سعمن تو لالی    بسوزد بی پدر آن شیخ هفت رنگ    که آفت ها زند نامرد الدنگ    به گرد منبرش تا خر هزار است    بدان سمعن که او بر تو سوار است    نفهمیدی که شعر ایرج با دلیل است    سراسر منطق است و بی بدیل است    کجا گفته که زن ترک حیا کن    به هر مردی رسیدی هرزگی کن    بدان ای احمق و خنگ از تعصب    که ایرج گر بگیرد عیب از حجب    دلیلش نکبت حاصل ز آن است    که هر نابخردی غافل ز آن است    به رو پوشیدن از مردان به کارند    ولی درکی از این دنیا ندارند   نمی بینی به لطف دین فروشان    شده مشهد بهشت تن فروشان   در این ملک اهورایی شهیدان    نه یک تن بلکه صدها و هزاران    فدای خاک و ناموس و شرافت    به جنگ دشمن بعث کثافت    بریدند دست نامردان عراقی    که عبرت باشد این از بهر باقی    ولی اکنون فقیه تو به منبر    نموده فرض مردم را چنان خر    که زن باید حجابش بسته باشد    شب و روزش به کنج خانه باشد    هر آنگه زائری آمد به ایران    ز خاک کشور دشمن چو مهمان    برای او زن ناموس ایران    مهیا گشته باشد مفت و ارزان    بگوید نام این خفت جهاد است    خدا از کرده زن شاد شاد است   تو ای سعمن اگر غیرت پرستی    چرا میبینی و ساکت نشستی ؟   اگر مردی ، مسلمانی به غیرت    حجاب زن شده مشکل برایت    چرا کوری نمی‌بینی حقارت ؟    فقیه شهر تو گشته سوارت    تو گنج خود نهان کردی به خانه  سه قفله می کنی شب درب خانه    ولی چون از خرد بویی نبردی    کلید گنج خود به شیخ سپردی    بدان سعمن زنان پاک در تاریخ ایران      دلیرند و رشید چون شیر مردان    برای ما بسی این افتخار است    که مریم میرزاخانی از این دیار است    اگر مریم اسطوره گشته در ریاضی    دهان شیخ ملعون را بسته به بازی   اگر مریم به پای منبر این کاسبان بود   بلاشک او کنون خوار و زبون بود    دلش پر درد بود از دست شوهر    دو چشمش جوی خون از دست شوهر    که ای یارب چرا این مرد چنین است    کجا بد کرده ام، با من چنین است    نبودم همسری نیکو که بودم     نبودم مادری دلسوز طفل او که بودم     به خود گفتم که او شیخ است و برتر    که مردان دگر جمعند به زیر اوست به منبر   به خواب خود نمیدیم که همسر    شده مفعول به فعل شوی خواهر    اگر عادل بودی یارب کبابش    به دوزخ کن هم او هم باجناقش    بگیر از من تو سعمن عبرت و پند    که در ایران زنان بگسسته اند زدخود بند   گذر کردند و بگذشتند مردم از میانه رو و تند رو    که می کشتند دختران مردم را برای تار مویی در مترو    ولی چون پورن استار بود دخترانشان در نیویورک و تورنتو