ایرانشان

ایرانشان

بخش ۳۵۳ - پذیرفتن کوش سخنان پیر فرزانه را و چاره گری پیر درباره ی دو دندان و دو گوش وی

۱

ز گفتار او کوش شد شادمان

فرود آمد از اسب هم در زمان

۲

فرود آمد از بام فرزانه، تفت

در خانه بگشاد و خود پیش رفت

۳

فراوانش بنواخت و بستود و گفت

که با جان پاکت خرد باد جفت

۴

نباید که اندیشه داری به هیچ

که بر آرزوی تو کردم بسیچ

۵

ولیکن تو آن کن که فرمایمت

یکی تا ز دل زنگ بزدایمت

۶

سلیحش جدا کرد و اسبش ببست

سوی چاره ی روی وی برد دست

۷

جز از میوه چیزی ندادش خورش

از او دور شد توش و آن پرورش

۸

تن کوش باریک شد مستمند

بیفتاد بیمار، خوار و نژند

۹

چنان دان که برداشت از جان امید

تنش گشت لرزان چو از باد بید

۱۰

بدو گفت پیر ای سرِ انجمن

چگونه شناسی همی خویشتن

۱۱

کجات آن خدایی و گردنکشی!

کجات آن بزرگی و نام و کشی!

۱۲

کجات آن بزرگی و گنج و سپاه!

کجات آن بلند اختر و تاج و گاه!

۱۳

که امروز یکسر ز تو دور شد

بدین سان تنت خوار و رنجور شد

۱۴

چنین داد پاسخ که ای نامور

نبینم کس از خویشتن خوارتر

۱۵

نه توش و توان و نه نیروی تن

به گیتی مباد ایچ مردم چو من

۱۶

بدو گفت پس بنده ای گر خدای؟

همان راه جوینده گر رهنمای؟

۱۷

بدو گفت کمتر ز من بنده نیست

چو من در جهان خوار و افگنده نیست

۱۸

همان است کاندر گمانم هنوز

جهان آفرین را ندانم هنوز

۱۹

پس آن پیر دانا به نیرنگ و رای

همی چاره آورد با او بجای

۲۰

دو دندان و دو گوش او تازه کرد

به سوهان و دارو به اندازه کرد

۲۱

خورش داد تا تنش نیرو گرفت

رخ کهربا رنگ نیکو گرفت

تصاویر و صوت

کوش نامه به کوشش جلال متینی - حکیم ایرانشان بن ابی الخیر - تصویر ۶۷۲

نظرات