ایرانشان

ایرانشان

بخش ۳۶۵ - شارستانی به نام ارم

۱

دگر شارسْتانی ست از سیم ناب

به شکل عقابی سر اندر سحاب

۲

که اندازه زآن بر نشاید گرفت

طلسمی بزرگ است و جایی شگفت

۳

یکی نغز سیمرغ پرداخته

ز سیم سپید از برش ساخته

۴

ز هر روی ده روزه ریگ روان

رسیدن بدان شارْسْتان کی توان

۵

ارم خوانده یزدان و کس آن ندید

که مانند آن هیچ راه نافرید

۶

میان من و اندلس جای اوست

نه دشمن همی بیند آن را نه دوست

۷

درختش همه زرّ و یاقوت بار

همه برگ او زُمْرُد آبدار

۸

زمینش همه خشت زرّین و سیم

شکوفه ز مرجان و درّ یتیم

۹

می و شیر در جوی با انگبین

که سازد چنین، جز جهان آفرین

۱۰

یکی شهر نزدیک دریای ژرف

نهادی تو بازارگاه شگرف

۱۱

ز خمدان به فرسنگها هشتصد

برآید همی تا کس آن جا رسد

۱۲

برآرنده ماروق کرده ست نام

در او مردمانی همه شادکام

۱۳

همه پوشش بانها استخوان

ز پهلوی ماهی گرفتند خوان

۱۴

هرآن شاه کآهنگ شهر آورد

ز بیداد و تاراج بهر آورد

۱۵

نماند همی زنده سالی فزون

چنین ساخته مردم پُر فسون

تصاویر و صوت

کوش نامه به کوشش جلال متینی - حکیم ایرانشان بن ابی الخیر - تصویر ۶۸۳

نظرات