جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۱۰۳۴

۱

من راز غم عشق تو گفتن نتوانم

درّیست گرانمایه و سفتن نتوانم

۲

داری خبر از حال من خسته که شبهاست

کز دست غم هجر تو خفتن نتوانم

۳

من غنچه شوقم به تن باغ ارادت

بی باد هوای تو شکفتن نتوانم

۴

بردی دل و در پاش فکندی و دریغا

کز دست تو دل باز گرفتن نتوانم

۵

از شدّت هجران تو ای نور دو دیده

دردیست مرا در دل و گفتن نتوانم

۶

با آن همه از دست سرشک غم عشقش

راز دل سربسته نهفتن نتوانم

۷

من سرزنش جان جهانی ز غم عشق

بی دوست از این بیش شنفتن نتوانم

تصاویر و صوت

دیوان کامل جهان ملک خاتون - جهان ملک خاتون - تصویر ۳۹۱

نظرات