جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۱۰۳۸

۱

من دیده با خیال تو برهم نمی زنم

بی یاد روح بخش تو یک دم نمی زنم

۲

تا چند خون دل خورم اندر فراق تو

یک دم نفس به عشق تو بی دم نمی زنم

۳

با آنکه خسته ای دل ما را به تیغ هجر

ای نور دیده ناله ز دردم نمی زنم

۴

از غم به جان رسید دل مستمند من

آخر ببین که یک دم بی غم نمی زنم

۵

روزی نمی رود که سر خویش حلقه وار

بر درگه وصال تو هر دم نمی زنم

۶

گفتم که همدمم مگر آن نازنین شود

یک دم به عمر خویش به همدم نمی زنم

۷

گفتم به ریش دل به جهانم تو مرهمی

مرهم تویی و لاف ز مرهم نمی زنم

تصاویر و صوت

دیوان کامل جهان ملک خاتون - جهان ملک خاتون - تصویر ۲۰۸

نظرات