جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۱۱۳۰

۱

جان شیرینم تویی دانی که شیرینست جان

گر دهد دستم شبی در پایت افشانم روان

۲

سر و جان ما تویی یک دم به سوی ما خرام

زآنکه دایم سرو را میلست بر آب روان

۳

من دل و جان جهان از بهر وصلت خواستم

دولت وصل تو ما را خوشتر آید از روان

۴

چشم و ابرویت ز ما بربود هوش و عقل و دین

روی زیبایت ببردم طاقت و صبر و توان

۵

پادشاه حسن و زیبایی تویی از روی لطف

رحمتی کن رحمتی زنهار بر این ناتوان

۶

چند رانی وقت گل ما را ز بستان ارم

بر غریبی بی نوایی رحم کن گر می توان

۷

گر به دستم گل بیفتد از سرابستان عیش

هم نسیمی آورد سویم صبا از گلستان

۸

نکهتی آمد به سویم صبحدم گویا مگر

از سر زلف تو می آید صبا عنبرفشان

۹

یک شبم بنواز جانا از وصال خود که من

غیر لطف جان فزایت کس ندارم در جهان

تصاویر و صوت

دیوان کامل جهان ملک خاتون - جهان ملک خاتون - تصویر ۴۲۴

نظرات