
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۱۳۹۸
۱
گذشت حسن نگارم ز حد زیبایی
نماند در دل تنگم از آن شکیبایی
۲
بتیست گل رخ مه روی لیک بدمهرست
به سان ماه، رخش شب رویست هر جایی
۳
چو سرو بر لب جویست رسته بر دل ما
نشسته بر سر راهیم تا تو باز آیی
۴
ستمگرا مکن این جور بر من مهجور
که نیستم پس از این بر جفا توانایی
۵
ز دست جور و جفایت جهان و ملک جهان
خراب گشت تو را واجبست دارایی
۶
به شکر آنکه بدین شاد و من شکسته دلم
نظر به جانب این خسته کن خدارایی
تصاویر و صوت

نظرات