
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۱۸
۱
اوصاف تو کردیم همه ورد زبان را
بر مهر تو کردیم سراسر دل و جان را
۲
از دیده مرا آب روانست ز مهرت
هم در سر مهر تو کنم روح و روان را
۳
گر وی نظری افکند از مهر به حالم
چون ذرّه به عیوق رساند دو جهان را
۴
دانی سر و جان در ره عشقت که فدا کرد؟
آن کس که نترسید چنین سود و زیان را
۵
راهیست خطرناک درین بادیه رفتن
لیکن خطری نیست درین راهروان را
۶
آنست که دل بردن ما پیش تو سهلست
اینست که دلداده پسندد همه آن را
۷
آوخ که بمردیم درین درد و کسی نیست
کز لطف دوایی کند این درد نهان را
۸
گر بگذرد از روی تلطّف بر ما دوست
در دیده کنم جای چنان سرو روان را
۹
هرکس که دو ابروی تو با غمزه ی خون ریز
بیند بکند جان سپر آن تیر و کمان را
۱۰
انگشت تحیر بگزم چون که ببینم
از قدرت معبود جهان ماه رخان را
تصاویر و صوت

نظرات