جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۳۴۲

۱

هوای کوی جانان خوش هواییست

مگر آرام جان مبتلاییست

۲

به بالای تو عاشق گشتم ای مه

بلای عشق جانان خوش بلاییست

۳

نسیم صبح عنبر بو از آنست

که بویش بوی زلف آشناییست

۴

خیالت هست دایم در دو دیده

بر آن سر مردم چشمم گواییست

۵

بیا جانا دمی کز دست هجران

میان دیده و دل ماجراییست

۶

همه ساکن شده بر خاک کویت

اگر باشد گدا ور پادشاییست

۷

اگر بخرامی اندر باغ جانم

سراب چشم من دانی چه جاییست

۸

بیفکن سایه بر سر یک زمانم

که تا گویم جهان را خوش هماییست

تصاویر و صوت

نظرات