جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۴۲۴

۱

نگردانی به وصلم یک زمان شاد

نیاری از من مسکین دمی یاد

۲

اگرچه بنده ایم و تو خداوند

مکن زین بیشتر بر بنده بیداد

۳

به تاریکی هجرم عمر بگذشت

ز وصل تو نگشتم هیچ دلشاد

۴

بیندیش ای صنم زان دم که دانی

بر دادارم از تو گر کنم داد

۵

ببرد آب رخ من آتش عشق

شدم خاک و مرا بر باد برداد

۶

نکردی از جفا تقصیر با من

هزارت آفرین بر جان و تن باد

۷

بتا مهرت نه امروزست بر دل

مرا گویی که مادر با غمت زاد

۸

وصالت را نمی بینم نگارا

مگر بوی تو آرد سوی من باد

۹

گرفتارم به هجرانت چه باشد

جهان را گر کنی از وصلت آباد

تصاویر و صوت

نظرات