جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۴۸۳

۱

ناتوان چشم تو تا میل به مخموری کرد

دل سرگشته ی من باز ز تن دوری کرد

۲

ای خجل گشته ز روی تو زبان طبعم

که چرا نسبت رویت به گل سوری کرد

۳

تا سر زلف تو چین یافت خطا کرد بسی

که به ملک دل من دعوی فغفوری کرد

۴

تا دل من شود از شهد لبش شیرین کام

مدّتی بر در بستان تو زنبوری کرد

۵

تا مگر درد دل او به سلیمان برد

سالها در کف پای غم تو موری کرد

۶

گفتمش نرگس مست تو چرا رنجورست

گفت مخمور بسی روی به رنجوری کرد

۷

گفت آخر ز چه گشتی تو چنین زار و نزار

گفتم ای جان و جهان بر همه مهجوری کرد

تصاویر و صوت

نظرات