جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۵۴۵

۱

چو دو زلف تو دلم چند پریشان باشد

دیده بخت من از هجر تو گریان باشد

۲

یک دم از دولت وصل تو نگردد دل شاد

دایم الدهر دلم در غم هجران باشد

۳

جگر ریش من خسته نگویی تا چند

دایماً زاتش هجران تو بریان باشد

۴

سر سرگشته ی من در غم هجرت تا کی

بی وصال تو چنین بی سر و سامان باشد

۵

از غم هجر تو دردیست مرا بر دل تنگ

که همش یک شبکی وصل تو درمان باشد

۶

گفت چون من دگرت هست حبیبی گفتم

مهر هر کس به دل و مهر تو در جان باشد

تصاویر و صوت

دیوان کامل جهان ملک خاتون - جهان ملک خاتون - تصویر ۳۱

نظرات