
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۵۶۰
۱
آن دل که به زلفین تو پابند نباشد
پیش دل من آنکه خردمند نباشد
۲
گر دل ببری از من و گر جان بستانی
امری بجز از امر خداوند نباشد
۳
هر دل که ز درد غم عشق تو خلل یافت
تحقیق که در وی اثر پند نباشد
۴
گم شد دل مسکین من خسته عجب نیست
گر در سر زلفین تو در بند نباشد
۵
ای سرو سهی هم گذری سوی جهان کن
میلت سوی ما تا کی و تا چند نباشد
۶
او را نتوان گفت که از اهل دلانست
آنکس که دلش باشد و دلبند نباشد
نظرات