جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۶۹۳

۱

شاد باش ای دل سرگشته که جان باز آید

بار دیگر به تن مرده روان باز آید

۲

یارب این شب چه شبی باشد و این روز چه روز

کز درم صبحدم آن رشک جنان باز آید

۳

محرمی نیست مرا نزد تو جز باد صبا

که کند حال دلم عرض و نهان باز آید

۴

گرد هجران امل تخم وفا کاشته ام

به امیدی که مگر آب روان باز آید

۵

آن نگار ار چه ره جور و جفا پیش گرفت

دارم امید به لطفش که از آن باز آید

۶

بعد صد سال اگر بر سر خاکم گذرد

به تن خاکی ما راحت جان باز آید

۷

گوییا روز حسابست که جانم به امید

به سوی قالب تن رقص کنان باز آید

۸

به جهان چون بجز از غصّه ندارم حاصل

زود باشد که دل از کار جهان باز آید

۹

چون روانم ز غم هجر روان گشت از تن

چه شود گر بر ما سرو روان باز آید

تصاویر و صوت

دیوان کامل جهان ملک خاتون - جهان ملک خاتون - تصویر ۳۲

نظرات