
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۷۷۴
۱
ای مسلمانان بتی دارم به غایت دلپذیر
چابک و رعنا و چست و نازنین و دلپذیر
۲
صبر فرماید مرا در عاشقی آن بی وفا
تا کی آخر طفل مسکین صبر بتواند ز شیر
۳
وصل یار نازنین و خلوتی جوی از رقیب
ای جوان گر هوش داری گوش کن از عقل پیر
۴
در من این عیبست آخر چون ز سر بیرون کنم
من ز روی خوب و بانگ چنگ باشم ناگزیر
۵
دل سپر کردم ندادم ترکش امّا تا به کی
چون کمانم گه کشد گه دورم اندازد چو تیر
۶
روز وصل دلبران را قدر چون نشناختی
ای دل بیچاره چون هجران درآمد بازگیر
۷
چون طلبکار وصال کعبه جانان منم
باشد اندر راه ما خار مغیلان چون حریر
۸
گر نوازد یک شبم آخر چه نقصان آیدش
گر جهان روشن شود از وصل آن ماه منیر
نظرات