
جهان ملک خاتون
شمارهٔ ۹۱۳
۱
سالها در عشق تو خون خورده ام
رنجها از دست هجران برده ام
۲
تا مگر بینم دمی رخسار تو
جان و دل ایثار پایت کرده ام
۳
مردم چشمم که بینایی دروست
از غم هجرانش بس آزرده ام
۴
در فراق رویت ای زیبا نگار
من ز دیده خون دل آورده ام
۵
از شراب وصل تو جامی مراد
ای دو چشم من بگو کی خورده ام
۶
من گلی بودم به بستان جهان
وین زمان از هجر تو پژمرده ام
۷
از غم هجران او بیرون فتاد
ای عزیزان راز دل از پرده ام
نظرات