جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

شمارهٔ ۹۸۱

۱

چشم بینایی بده تا روی جانان بنگرم

پایمردی ده مرا تا راه عشقش بسپرم

۲

من چو گشتم در جهان سرگشته اندر کوی تو

یک نظر در حال من کن آخر از روی کرم

۳

ای صبا سوی من آور یک نسیم از کوی دوست

کز سر کویش نسیمی را به صد جان می خرم

۴

دست گیرم زین غم و اندوه و تنهایی چو من

شب همه شب در غمت بر آستان باشد سرم

۵

جان فدای خاک پایت می کنم از روی شوق

دولت وصلت اگر روزی درآید از درم

۶

در بیابان امیدش روی دل دارم ولی

چون منی را از چه رو این راه باشد در حرم

۷

گر نباشد در حرم بارم مرا باری مدام

بر در امیدواری همچو حلقه بر درم

۸

چون مرا از دولت وصلت جدا دارد رقیب

لاجرم از هجر او صد جامه بر تن بر درم

۹

در جهان حالی به ناکامی به مانند شتر

خار زجری می خورم تا بار شوقی می‌برم

تصاویر و صوت

نظرات