
جلال عضد
شمارهٔ ۱۰۷
۱
ای زده در مشک ناب صد گره و بند
حقّه یاقوت کرده پر شکر و قند
۲
خسته تن عاشقان به غمزه خون ریز
برده دل دوستان به لعل شکرخند
۳
شوق تو صد فتنه در نهاد من انداخت
عشق تو صد شور در وجود من افکند
۴
بر تن من محنت فراق تو تا کی؟
در دل من سوز اشتیاق تو تا چند
۵
نیست تنم را ره گریز ازین دام
نیست دلم را ره خلاص ازین بند
۶
پند دهی کز بلای عشق بپرهیز
مردم دلداده را چه سود کند پند
۷
جور تو پیش جلال مهر نماید
ما بپسندیم از تو لیک تو مپسند
نظرات