جلال عضد

جلال عضد

شمارهٔ ۱۶۴

۱

باز به بستان شکفته گشت شقایق

باز جهان گشت پر ز نور حدایق

۲

غنچه تبسّم نمای و ابرگهربار

خنده معشوق بین و گریه عاشق

۳

لاله حمرا بسان چهره عذرا

لیک درون دلش چو سینه وامق

۴

بر سر لاله شکفته شد گل دو روی

زآن که در آتش بود مقام منافق

۵

موسم عیش است و جام باده کشیدن

خاصّه کسی را که هست یار موافق

۶

بهر تفرّج به هر کرانه نشینند

در چمن باغ جوق جوق خلایق

۷

خلق به حیرت ز گونه گونه ریاحین

حیرت مخلوق بین و قدرت خالق

۸

قمری تسبیح خوان و بلبل سرمست

هر دو به یک جای جمع زاهد و فاسق

۹

دوش چو بنهفت روی خسرو انجم

در تتق خاک ازین بلند سرادق

۱۰

من به چمن در شدم از کلبه احزان

کرده ز دل دور فکر لاحق و سابق

۱۱

فرق دلم را ک لَه ز تَرک دو عالم

وصله ای بر دوخته ز قطع علایق

۱۲

من به چنین وجد و حال به بستان

لاله و نسرین مرا ندیم و مرافق

۱۳

همّت مقصدنمای و قطع منازل

خاطر مشکل گشای و کشف حقایق

۱۴

از شعله سوز دل و از دوده آهم

زهره و پروین باغ غارب و شارق

۱۵

داد هر آن ناله که کردم از آغاز

فاخته و بلبلم جواب مطابق

۱۶

ای که به غفلت همیشه عمر گذاری

گه غم سابق خوری و گه غم لاحق

۱۷

خیز و بسان جلال طرفِ چمن گیر

هر سحری زود وقت خواندن فالق

۱۸

باده چون صبح ریز در افق جان

تا شود از باد صبح بخت تو صادق

تصاویر و صوت

نظرات