جلال عضد

جلال عضد

شمارهٔ ۲۳۷

۱

گر عاقلی در عشق او، دیوانه شو دیوانه شو

ور هوش داری زودتر مستانه شو مستانه شو

۲

مستی چشم یار بین مستی گزین مستی گزین

زنجیر زلف او بگیر دیوانه شو دیوانه شو

۳

گر عاشقی زو غم مخور وز آتش عشقش گذر

پس پیش شمع روی او پروانه شو پروانه شو

۴

رویی مبین جز روی او ، سویی مشو جز سوی او

گر می شوی در کوی او مردانه شو مردانه شو

۵

گر مرد عشقی مردسان بیرون نِه از خانه قدم

ور مرد عشقش نیستی با خانه شو با خانه شو

۶

از خودپرستان در گذر با بی خودان پیوند کن

در قعر بحر بی خودی دُردانه شو دُردانه شو

۷

از مخزن شمس الضّحی این قفل ظلمت برگشا

وآنگه کلید عشق را دندانه شو دندانه شو

۸

خواهی که گردی چون جلال از آشنایان درش

یکبارگی از خویشتن بیگانه شو بیگانه شو

تصاویر و صوت

نظرات