
جمالالدین عبدالرزاق
شمارهٔ ۸۲
۱
دل چو دم از دلربائی میزند
عافیت را پشت پائی میزند
۲
بازعاشق گشت و معذورست دل
گرچه لاف از بیوفائی میزند
۳
از میان موج خون چون غرقه
دست هر ساعت بجائی میزند
۴
هر دمم دل پیش پائی مینهد
هر زمانم غم قفائی میزند
۵
از غمت شادم که چون بیند مرا
آخر از دل مرحبائی میزند
۶
از همه عالم سر زلفین او
زخم هم بر آشنائی میزند
۷
گرچه شد دل در سرکارش هنوز
در غم او دست و پائی میزند
تصاویر و صوت

نظرات