جامی

جامی

بخش ۴۷ - آگاه شدن حکیم و پادشاه از حال سلامان و ابسال و سرزنش کردن سلامان را و تنگ شدن احوال بر او

۱

چون سلامان شد حریف ابسال را

صرف وصلش کرد ماه و سال را

۲

باز ماند از خدمت شاه و حکیم

هر دو را شد دل ز هجر او دو نیم

۳

چون ز حال او خبر جستند باز

محرمان کردندشان دانای راز

۴

بهر پرسش پیش خویشش خواندند

با وی از هر کجا حکایت راندند

۵

نکته ها گفتند از نو و کهن

تا به مقصود از طلب آمد سخن

۶

شد یقین کان قصه از وی راست بود

داستانی بی کم و بی کاست بود

۷

هر یک اندر کار وی رایی زدند

در خلاصش دستی و پایی زدند

۸

بر نصیحت یافت کار آخر قرار

کز نصیحت نیست بهتر هیچ کار

۹

از نصیحت ناقصان کامل شوند

وز نصیحت مدبران مقبل شوند

۱۰

از نصیحت زنده گردد هر دلی

وز نصیحت حل شود هر مشکلی

۱۱

ناصحان پیغمبرانند از نخست

گشته کار عقل و دین زیشان درست

۱۲

هر که از پیغمبری دم زد بر او

جز نصیحت ز آسمان نامد فرو

تصاویر و صوت

نظرات