
جامی
بخش ۶۹ - تعزیت گفتن حکیم دوم
۱
چو خامش شد آن پیر یزدان شناس
نهاد آن دگر یک سخن را اساس
۲
که ای بانوی این مسدس سرای
نیارد چو تو بانویی کس به جای
۳
سکندر گرت تافت دامن ز کف
خداوند وی بادت از وی خلف
۴
تسلی کسی را دهد حق شناس
که در حق یزدان بود ناسپاس
۵
ز محنت غباری اگر بگذرد
به دامان عیشش گریبان درد
۶
به پایش اگر نیش خاری خلد
ز شاخ رضا دست دل بگسلد
۷
ولی بختیاری که توفیق یافت
ز خوان رضا نقل تحقیق یافت
۸
قضا گر بر او خنجر بیم زد
دم از بردباری و تسلیم زد
۹
نه از تیر تقدیر آهی کشید
نه جز راه تسلیم راهی گزید
۱۰
چه محتاج تعلیم دانندگان
به سر حد دانش رسانندگان
۱۱
به این دین و دانش که دادت خدای
زبان را به شکر خدای برگشای
تصاویر و صوت

نظرات