جامی

جامی

بخش ۳۶

پیری که کام جوانی رانده بود و از قوت کامرانی مانده، کنیزکی صاحب جمال خرید و به وقت فرصتش در کنار کشید، هر چند پیر حریص بود، اما آلتش مساعدت ننمود. با کنیزک گفت: لطفی بنمای و دست عنایت برگشای و به اندک مالشی این خفته را برخیزان و این مرده را برانگیزان.

۲

چو رشته آلت من سخت سست است

به مالش یاریی ده ای نکو زن

۳

نمالی تا سر رشته به انگشت

نیارد رفت در سوفار سوزن

کنیزک هر چند دست جنبانید به جایی نرسید و هرچند مالش داد کاری نگشاد. شنیدند که این ابیات می گفت ولیکن از آن پیر می نهفت:

۵

به منزل نارسیده آلت پیر

به سان لاشه لاغر بخسبد

۶

به زور دست چون خیزانی از جای

چو داری دست از او دیگر نجنبد

تصاویر و صوت

نظرات