سلیمی جرونی

سلیمی جرونی

بخش ۹۱ - پند هشتم

۱

ز پند هشتمت گویم کزین پند

برآید اهل دولت را دل از بند

۲

مرو تا جهد داری از پی دل

کزو کس را نیامد کام حاصل

۳

دل از هستی خود یکباره بردار

مشو سرگشته گرد خود چو پرگار

۴

بپوش از مهر دوران چشم و شو شاد

که خوش گفته ست این یک بیت استاد

۵

همه مهری ز نادیدن بکاهد

هر آنچه چش نبیند دل نخواهد

۶

دل از دل بر کن و از دیده هم نیز

که باشد دیده و دل، هر دو یک چیز

۷

ز اول دیده را بر دوز و آنگاه

ز دل بگذر که آسان می شود راه

۸

به تن شو خاک و زن بر دیده ها گرد

که خون از دیده و دل می خورد مرد

۹

گر از جور زمان خواهی رهایی

مکن با دیده و دل آشنایی

۱۰

که مرد از این و آن سیخ تفیده

گهی بر دل خورد گاهی به دیده

تصاویر و صوت

نظرات