
سلیمی جرونی
بخش ۹۲ - پند نهم
۱
بود پند نهم اینت که تدبیر
نیارد کردکس با امر تقدیر
۲
میفکن پنجه با تقدیر رفته
کزان دل گرددت رنجور و تفته
۳
هر آن کس را که نیکی سرنوشت است
مدام از نیکی خود در بهشت است
۴
دگر آن را که بد دادندش از پیش
به دوزخ باشد از فعل بد خویش
۵
چو دارند از ازل هر یک قراری
نباشد هیچ کس را اختیاری
۶
چو بارد تیغ در بی اختیاری
بنه گردن که تدبیری نداری
۷
که سرگردان این مهرند ذرات
و زین کار است عقل عاقلان مات
۸
درین صحرا که ره زو نیست بیرون
به هر چه آید مکن چندین جگر خون
۹
متاب از امر فرمان سر، که دانا
نمی یارد نهادن زو برون پا
۱۰
چو واقف گشتی از پایان این راه
به هر چه آید بگو الحکم لله
نظرات