
جیحون یزدی
شمارهٔ ۱۰
۱
آنکه عشاق بود بنده رخسار بدیعش
سعی ما با خط او نقش بر آب است جمعیش
۲
کس ندانم که نخواهد بود آن ترک مطاعش
دل نباشد که نیابی بر آن شوخ مطیعش
۳
هرکه را چهر تو منظور چه زحمت ز خزانش
هرکه را وصل تو مقدور چه حاجت به ربیعش
۴
یارب از کوی خرابات چه خیزد که به شوخی
ینجه با زاهد صد ساله زند طفل رضیعش
۵
هرکه از بند بگریخت نیابند پناهش
هر که از چشم تو افتاد نجویند شفیعش
۶
ندهی گوش گر از مهر تو بر ناله جیحون
باری اندیشه کن از سطوت شهزاده رفیعش
نظرات