
جیحون یزدی
شمارهٔ ۱۴
۱
شیخ محرم شو وز آن مغبچه پیمانه بزن
سخن از حور مگو ساغر مردانه بزن
۲
ای بت سیمبدن چشم مپوش از دل من
گنجی از سیمی و خرگاه به ویرانه بزن
۳
گر پریشانی جمعیت ما میطلبی
جان من درشکن زلف دوتا شانه بزن
۴
چون ز صورت سوی معنی بتوان بردن پی
زاهد از صومعه چندی در بتخانه بزن
۵
گر ترا در حرم سینه سزد مهر نگار
دست بر سینهٔ هر محرم و بیگانه بزن
۶
خواهی ار حضرت جیحون سخنت جان بخشد
مثل از بوسهٔ لعل لب جانانه بزن
نظرات