جیحون یزدی

جیحون یزدی

شمارهٔ ۱۹

۱

گرچه ز دشمنی همی درپی کشتن منی

دوستیت فزایدم وه که چه طرفه دشمنی

۲

خوانمت آفتاب اگر خیره مبین به سوی من

زانکه به رخ درین مثل خود تو دلیل روشنی

۳

با تو بدین لطافتت پنجه نمیتوان که تو

نرم‌تری ز پرنیان لیک به سختی آهنی

۴

روی تو را به برگ گل کردم اگر مشابهت

شاهد بر عقیدتم خود تو به وجه احسنی

۵

در ره اشتیاق تو من که زپا در آمدم

حال پیاده باز پرس ای که سوار توسنی

۶

جیحون بهر تو گذشت از سر خون خود ولی

شاید پاس خون من از تو که پاکدامنی

تصاویر و صوت

نظرات