جیحون یزدی

جیحون یزدی

شمارهٔ ۴

۱

مطرب از وصف لبت تا که بیانی دارد

بحقیقت سخنش لطفی و جانی دارد

۲

سرگرانست اگر زلف تو با ما چه عجب

بدوش از دل ما بار گرانی دارد

۳

تا قرین با قمر چهر توشد عقرب زلف

عاشق روی توهر لحظه قرانی دارد

۴

جای خوبان بدل و جای تو برمنظرجان

هرکسی بر حسب خویش مکانی دارد

۵

کی چو لعل تو بود مهر سلیمان آری

مهر تسخیر دل خلق نشانی دارد

۶

ابروانت نه همین تیر جفا راند به من

ماه نو نیز از او پشت کمانی دارد

۷

کهنه شد شهرت شیرین وکنون نوبت ماست

هر صنم عهدی و هرشوخ زبانی دارد

۸

گر غزل شیوه جیحون نبود عیبی نیست

هرکسی طبعی و هر طبع زبانی دارد

۹

بعیان اینقدر جور مکن آگه باش

که ملک زاده بمن لطف نهانی دارد

۱۰

آفتاب فلک مرتبه شهزاده رفیع

که فلک پاس درش را جولانی دارد

تصاویر و صوت

نظرات