جیحون یزدی

جیحون یزدی

شمارهٔ ۷

۱

دلت آن به که به هم چشمی چشم تو نکوشد

یا به بیماریش از صحت خود چشم بپوشد

۲

تو بعناب مداوا نتوانی که زخجلت

پیش عناب لبت شیره عناب بخوشد

۳

خود چه دلسوخته بوسه زدت کز تف عشقش

تب برآوردی وزان لب همه تبخاله بجوشد

۴

گو طبیعت ندهد نسخه بتجویز بنفشه

که برخط تو عطار بنفشه نفروشد

۵

اگر از ناله نی تابش تب از تو شود طی

گوش سوی دل من دارکه چون نی بخروشد

۶

بسکه شیرین لب تو خنده زد از گریه جیحون

ننشینم ترش ار چند گهی تلخ بنوشد

۷

زعفرانیست رخت از تب وزانش بستودم

که همی خواجه به خنده غزلم چون بنیوشد

تصاویر و صوت

دیوان جیحون یزدی به کوشش احمد کرمی - جیحون یزدی - تصویر ۳۸۵

نظرات