جیحون یزدی

جیحون یزدی

شمارهٔ ۱۲

۱

در زمان شه جمشید گهر ناصر دین

که برد سجده بربار گهش کیخسرو

۲

آنکه خورشید رخش تا بدرخشید زتخت

خرمن مه بجوی خوشه پروین بدوجو

۳

ناصرالدله ملکزاده آزاده حمید

که بشمشیر زمریخ گرفته است گرو

۴

آنکه در وقعه چو با تیغ فرو کوبد پای

دست برسر بگریزد ملک الموت بدو

۵

نغز حصنی بدرسر حد کرمان بفراشت

که دراین کهنه جهانست یکی عالم نو

۶

پایه اش در بر ماهی همه در راز نیاز

سایه اش برسرمه یکسره درگفت و شنو

۷

سست تر سبزه این طرفه حصار از سختی

چرخ باداس مه نو نتوان کرد درو

۸

سال تاریخ چو جستند زتاج الشعرا

زان نکو قلعه که بر بوده ز خلخ پرتو

۹

دل در او برد سر و دید و بجیحون فرمود

ناصری قلعه فهرج زفلک برده علو

تصاویر و صوت

نظرات