
جویای تبریزی
شمارهٔ ۲۸
۱
هر قدر زور آورد عشقت شکیباییم ما
شمع سان در سوختنها پای بر جاییم ما
۲
کس زحال تیره روزان جنون آگاه نیست
همچو شب در خود نهان از جوش سوداییم ما
۳
می رویم از خویشتن چون شمع با بال نگاه
تا به رخسار تو سرگرم تماشاییم ما
۴
مشت خاک ما کند جولان قمری بر هوا
گرد راه جلوهٔ آن سرو بالاییم ما
۵
واله دیدار را نظاره از جا می برد
همچو شبنم محو آن خورشید سیماییم ما
۶
ما نه ما باشیم تا مستیم اسیر خویشتن
چون زخود رفتیم در راه طلب ماییم ما
۷
تنگنای شهر مانوس مزاج عشق نیست
همچو مجنون از هواداران صحراییم ما
۸
در نظرشان دگر جویا قناعت پیشه راست
پای در دامان اگر بردیم دریاییم ما
نظرات